راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

سلام خوش آمدید

۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است


دست دلم لرزد اگر نم نمک
من بزنم بر کف پایش فلک!

چشم و زبان و سر و پا جای خود
دل ولی این بین بود چون مَلَک

آن که بود راز نهان در جهان
وان که کشد بار امانت(1) یدک

سخت اگر گیرمش این قلب را 
چون بُوَدم مثل نمک او کمک


هرچه بگندد نمکش میزنم
وای به روزی که بگندد نمک! 




+طبع شاعریم گل کرد یهو :|

 
 

--------
(1) اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ الجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها وَ اَشفَقنَ مِنهَا وَ حَمَلَهاَ الاِنسانُ... (احزاب/72)

توی تفاسیر، این بار امانت، درواقع مسئولیت انسان و عشق و معرفته؛ که وظیفه ی درک این امانت با قلب انسانه.

  • فاطمه مصلحت جو

آدمی که خودش را به بیخیالی زده

شاید حتی بیشتر از قبل شاد باشد.
 
میگوید،
 
میخندد،
 
تفریح میکند...
 
اما میگویم که بدانی
 
این بیخیالی برایش آخــرین رآه / است
 
وقتی از یاری تمام آدمها ناامید شده
 
و وقتی حتی اِنسان بودن بلد نیستـــ...(1)
 
 
مراقبش باشید...
 
او از درون لَبـریــــز است
 
طاقت فشار بیرونی ندارد...
 
 
 
اصـلاً تمــآم دنیا مال ِ شما
 
فقط
 
به تنهایی های این آدم نزدیک نشوید...
 
◈  ◈  ◈
+امروز کسی مَحرم اسرار کسی نیست...  ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست... 
 
و من، بین تمآم آدمهای دنیا، محرمی پیدا نکردم

اما یکی هست هنوز...
 
که ذکرش شده محرم تنهایی های هر روز و شب من...
 
یـا فــاطمــــه...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
-----------
(1) انسان؛ 
از ریشه نِسیان به معنی فراموشی
انسان یعنی فراموشکار

 

  • فاطمه مصلحت جو

قبل از اینکه شعرو بخونید یه توضیحی بدم فقط. این شعر رو بعداز یک روز شلوغ ولی بی ثمر( روزای اول عید معمولا اینجورین:| ) و بعد از نارضایتی کلی از نفس آدمی سرودم. مخاطب شعر هم همون نفسه_درواقع نفس اماره. سبکش نسبتا متفاوته با شعرایی که قبلا گفتم. یه مقدار عامیانه تره.حالا بخونید متوجه میشید.( نصفه شبی زده به سرم دیگه :| )

برای اینکه شعرو با تمرکز بیشتر بخونید بهتره آهنگ وبلاگ رو قطع کنید.

خب دیگه بریم سراغ شعر :

این عمر منو وقت منو هر چه که هست

دادم همه را پای تو ای باده پرست

 

کُشتیم و گرفتی همه را هرچه که بود

دادم هَــمه را، بی چک و چانه دربست!

 

حتی که شدم برده ی تو، بی انصاف!

حتی که گرفتی نخ قلّاده به دست!

 

تو هرچه که خواهی همه فورا حاضر

تا سه بشُمار وهمه اش آمادست!

 

در حیرتم! عاقل نکند نوکری ات

شاید که شدم روزی و یکجایی مست

 

امروز خدا گفت نه این بود قرار

اقرار تو چیز دگری بوده اَلَست

 

باید که کنم چاره وَ اِلا این نفس

کشتن دهدم آخر و جایم دَرَک است

 

نفرین تو و شکوه ز تو راهش نیست

از ماست که بر ماست همین است که هست...

 
 

+ مثل همیشه منتظر نظراتتون درمورد شعرم هستم و اگر نقدی به شعر وارد میدونید خوشحال میشم بشنوم و در صورت لزوم اصلاحش کنم:)

 
 
++ تا یادتون نرفته آهنگ وبلاگو دوباره پلی کنید :D
نه خوب حالا زوری که نیست ولی من که دوسش دارم...

 

  • فاطمه مصلحت جو

✿  ✿  ✿  ✿
 
 
(1) بهار/؟/
 
کجـاســت؟؟من بهاری نمیبینم...
 
همه، رنگ و غرور است 
 
و مستی و خواب...
 
و حکایت این بهار،حکایت امروز ماست.../!/
 
اینگونه بهار بودن که چه؟
 
بهار ِ واقعی باید بیـــدآر باشد
 
سَبــز باشد
 
┘◀میـشنوی مَهـدی جـان؟
 
 
 
اما به سال جدید چشم امیـــد داریم
 
و به سوی محول الحول دست دراز میکنیم
 
برای تغییری به احسن الحال
 
برای ظـُهــورتـــــ...
 
ای سَبـز ترینبهـــآر ِ تـاریـــخ...
 
  ✿  ✿  ✿    ✿
 
 
(2) حواسمان اندکی بیشتر باشد؛ این روزها که ما در خوشی و شادی ِ سال نو هستیم، 
 
فاطمه است و یک کــوچـ ه...
 
فاطمه و یک دَر...
 
فاطمه و نــالـه و درد.....
 
فاطمه و غـــم و آه....
 
و بعد از فـآطمه، عَــــلی ست و تنها یک چـــآه....
 
و تو عظمت ِ این درد را اینگونه ببین؛ فاطمه که رَفتــ، "فـــــــــــآتـح ِخیــبـر" شکستـــــ......./!/
 
 
  ✿  ✿  ✿  ✿ 
 
 
 
 
 
+سال نو رو به همه ی دوستای خوبم تبریک میگم و براتون بهترین ها رو از خدا میخوام
اما جدای ازین تبریکات نمیدونم چرا فصل بَهآرو زیاد دوست ندارم کُلّن... برعکس پاییز که عاشقشم!
(این پست رو با پست اول مهرم مقایسه کنید) :|
++ یه دکلمه ی زیبا از علی فانی -->
   / یا فاطمــه /
 
+++احتمالا تا مدتی طولانی نیستم... عیده و مهمونی و مسافرت و...
امیدوارم توی این ایام بهتون خوش بگذره.
التماس دعا
یا علی

 

  • فاطمه مصلحت جو
آخرین نظرات