راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

سلام خوش آمدید

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

بوسیدنی محض تبرک، چهره ای خندان
رد کردمت هر صبح از آیینه و قرآن

می بینمت، می ریزد از دست خدا رحمت
یک سال شد هم سقف هستم با تو ای باران

عاشق تر از عاشق تر از عاشق تر از قبلم
تاکید دارم من بر این احساس جاویدان

هر روز برگ تازه ای در باغ می روید
هر روز خوش تر می شود این عشق بی پایان

چون تکیه دارم من به چشمانت، دلم قرص است
ای گم شده در هیبت و آرامشت طوفان

پوشیده ای برتن عبای آل پیغمبر
من هم کنارت می زنم دستی بر این دامان

من عاشقت هستم تو هم سرگرم اصراری
آیینه چیزی را نمیخواهد کند پنهان

ای عشق می بینم تورا هر روز لایق تر
از بس امینی می دهم حتی برایت جان


_____

۱. شعری که وسط کارتن های اسباب کشی شده تقدیم همسرم شد:/ 

و یک کیک خانگی. از جنس همین دل خوشی های ساده زیر یک سقف.

به مناسبت اولین سالگرد ازدواجمان. 


۲.یک سال گذشت...! 

مثلا ما هم پیر شدیم.


۳. امین هم که نام همسرمه میشناسید



  • ۰ نظر
  • ۲۵ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۱
  • فاطمه مصلحت جو
آخرین نظرات