راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

سلام خوش آمدید

۱۸ مطلب با موضوع «نثرها و نوشته ها :: ادبی» ثبت شده است

بهار جوانه زد و روی شاخه ها شکوفه کاشت.
درخت اما نپرسید شکوفه ی سیب یا بادام؟ سیب زرد یا سرخ؟ 
چون می دانست سیب باشد یا بادام؛ زرد باشد یا سرخ؛ به کمال اگر نرسد، یا با وزش بادی می میرد یا نارس چیده می شود و یا کرم می زند و سیاه از شاخه می افتد. 
درخت تنها دغدغه اش برای پایان فصل این است :
آیا من میوه های خوبی خواهم داد؟
.
.
.

کمال ما و فرزندان ما در چیست؟ 
زیبایی؟ هوش برتر؟ رفاه و راحتی؟ مدرک بالاتر؟ پول و امکانات بیشتر؟ 
یا بندگی بهتر خدا و سربازی بهتر مولا؟


کمال طلب باشیم؛ مثل درخت.

  • ۰ نظر
  • ۰۵ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۳۷
  • فاطمه مصلحت جو
.
.
آینه را رو به صورتش گرفته بود و با سرعت میدوید تا خدا.

اما هیچ وقت به خدا نرسید...

چون میدوید تا "من" به خدا برسد!
.
.
.
نرسیدنش به کنار...

درد را وقتی حس کرد که زمین خورد

و خرده آینه های آن "من"

تمام صورتش را زخمی کرد....
.
.
.
آینه را  زمین بینداز

قبل از آنکه زمین بیندازدت...





پ.ن: آیا هرکس که اشتباهش را فهمید همیشه زمان و راه به جبران دارد...؟


  • فاطمه مصلحت جو

 

 

ماه هرچقدر هم بدرخشد
باتلاق ِ کور آن را نمی بیند...
 
عشق، درخشش ِ نور ماه نیست
عشق، زلالی ِ آب برکه ای ست
که ماه را به قلبش نشانده...
 
 
و وظیفه ی تو شاید فقط پاک کردن آینه ی قلبت باشد...
 
  • فاطمه مصلحت جو




این مــن،
یه 【عملگـره】
که با خودش تعریف میشه.
تلاشش برای رسیدن به 【جــواب صحیح】
【حــد】نداره...
و برای 【قابل قبول بودن】
【تــابع】 حـرف های بقیـه نیست
بلکه
【مـُستقـل ترین متـغیـر】 دنیاست... √
 
 
 
 
+من خودمم. و نیازی ندارم که بقیه رو برای اثبات خودم تحت تاثیر بذارم.
 
 
  • فاطمه مصلحت جو
×  ~ ×  ~ × 
 
 
لذّت ِ عشــق ِ // یــــار // را نخواهی چشید

در را اگر به روی // اغـــیـار // نبندی

و // آشنـــا // ی معشوق نخواهی شد

اگر عشق // بیـــگـانــه // در دل داشته باشی.
 
ساده است؛

پــــــــروآز //رهـــایی// اگر میخواهی

باز کن غـل و زنجیر //وآبستـگی هـا// را....
 
 
 
×~×~~×~~~×~~~~ × 
 
 
+اعتکاف نوشت: 
ما درِ خلوت به روی خلق ببستیم
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
هر چه نه پیوند یــار بود بریدیم
وان چه نه پیمان دوست بود شکستیم...
...
دوستی آنست سعدیا که بـِمــآنـَد
عهد وَفا هم بر این قرار که بستیم...
  • ۷ نظر
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۴۱
  • فاطمه مصلحت جو

آدمی که خودش را به بیخیالی زده

شاید حتی بیشتر از قبل شاد باشد.
 
میگوید،
 
میخندد،
 
تفریح میکند...
 
اما میگویم که بدانی
 
این بیخیالی برایش آخــرین رآه / است
 
وقتی از یاری تمام آدمها ناامید شده
 
و وقتی حتی اِنسان بودن بلد نیستـــ...(1)
 
 
مراقبش باشید...
 
او از درون لَبـریــــز است
 
طاقت فشار بیرونی ندارد...
 
 
 
اصـلاً تمــآم دنیا مال ِ شما
 
فقط
 
به تنهایی های این آدم نزدیک نشوید...
 
◈  ◈  ◈
+امروز کسی مَحرم اسرار کسی نیست...  ما تجربه کردیم، کسی یار کسی نیست... 
 
و من، بین تمآم آدمهای دنیا، محرمی پیدا نکردم

اما یکی هست هنوز...
 
که ذکرش شده محرم تنهایی های هر روز و شب من...
 
یـا فــاطمــــه...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
-----------
(1) انسان؛ 
از ریشه نِسیان به معنی فراموشی
انسان یعنی فراموشکار

 

  • فاطمه مصلحت جو
 
 ˙·٠•● از خَنده برایم فقط یک نقاب مانده
 
و یک "خوبم." برای احوال پرسی
 
از دوستی برایشان فقط یک اسم مانده
 
و یک خَنجــر/!/ برای مواقع ضـروری.../!!/
 
 
 
 
 
 
 
+مخاطب خاصی ندارد. دلم گرفته... همین.
 
  • ۵ نظر
  • ۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۵۵
  • فاطمه مصلحت جو

₪₪

این روزها سکوت کرده ام

و سکوت حجمش از تمـآم حرفهای دنیــا بیـشتــر است...

دهـانم باز میشود

حرفها اما انگار هنوز راه عبور ندارند/!/

عجیب دردیست

که گلویم را گرفته

و سنگینند حرفهایی که

توی دلـم میمانند...

┘◀نمی دانــم این دل تا کُـجآ تحمل سنگینی حرفهایم را دارد....

× کاش من هم ماهی بودم/!/

با همان حافظه ی هشت ثانیه ای اش... ×

₪₪

بی حوصله! نوشت:

+راهیان نورم فرداست...نمی رم:|

نپرسید چرا که حالم بیشتر ازین گرفته نشه.......  :((((((((

【  منو بگو/!/... چقدر توی این هفته ذوق زده بودم و چه اشتیاقی داشتم....】

++ببخشید اگه نظرات قبلیتون تایید نشدن... سرِ حوصله انـ شاالله ... { و به شرط حیات/!/ }

  • ۶ نظر
  • ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۴۴
  • فاطمه مصلحت جو
زندان ها گاه خیلی کوچکـ اند
 
به قدر یک || تــو ||
 
و گاه خیلی بزرگــــ
 
قدر یک || دُنیــآ ||
 
 
 
و این مَــن  ِاسیــــر در ×مـن×
 
در ×دنیایی× زندگی میکند
 
که خود، زندان است/!/ (1)
 
 
 
 
نگرانم؛
 
همچون کرم ابریشمی که دورتا دورش را پیله تنیده.
 
این پیله های محکم به کنار...
ترسم از این است که میدانم
پیله ای که پروانه نشود
مُرده است/!/...
 
 
 
 
 
 
(1)الدُّنیا سِجنُ المُؤمِنِ . دنیا، زندان مؤمن است. ( پیامبر اکرم ص)

  • فاطمه مصلحت جو



˙·٠•●

پـشیـمـانـی】می خواست بــرگـردد
 
غُــــرور】 امـا اجــازه نـمیـداد
 
امیــد】 هنوز هم منتظر یک معجزه بود(!)
 
و در این میان
 
تنها 【دلـتنگــی بود که عَــــذآبــــ میکشید...



 ●•٠·˙
 
 
 
 
 
 
+ سلام به هـمّه ی دوستای خـــوب و با وفــــام :) و عذر خواهی به خاطر این تـاخیر طولانی مدت...
 
حالا که وقتم آزاد تره ایشالا جبران میکنم... :)
 
این گل هم تقدیم به همه ی اونایی که تو این مدت میومدند و بهم سر میزدند... 
++" التماس دعــا " ...
 
  • فاطمه مصلحت جو
آخرین نظرات