
نمیدانم به خاطر این دعوت نامه چگونه متشکر باشم
اما به شکرانه ی هر لحظه اش اشک خواهم ریخت...
آری، به لطف و دعوت شماست
که اربعین به کربلا می آییم...
پیاده ایم اما ،
نگران ما نباش زینب جان؛
نه کسی ما را به زور میکشاند ،
نه به اسارت میرویم...
نه در راه گرسنه و تشنه میمانیم ،
و نه سیلی میخوریم...
نه...نگران نباش بانو
نه نیزه ای در جلوی کاروان است ،
نه سر بریده ای...
** این فقط پا به جاده رفتن نیست
یک ملاقات ساده رفتن نیست
می رسی تا خدا درنگ نکن
این فقط یک پیاده رفتن نیست...(1) **
لبیک یابن الحیدر...
حلالم کنید...
پی نوشت(خیلی هم با ربط) : ما عــ♥ــاشق مبارزه با صیهونیست ها هستیم :)
-------
(1) شاعر جناب آقای محمد موحدی مهرآبادی (متن کامل)
- ۱۱ نظر
- ۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۵:۴۷