راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

سلام خوش آمدید

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

پیشکشی تقدیم به حصرت سقا...


طاقتش طاق است او... دیگر چه وقت گفت و گوست

طفل تشنه پشت سر رودی خروشان رو به رو ست


مشک خالی کاسه ی صبر کسی لبریز کرد

ناله ها خوابید... فهمیدند در میدان عمو ست


تاخت بر دشمن... چه موسی وار لشکر را شکافت
دل به دریا میزند دریادلی در جست و جوست


نخل ها لرزان و دشت از هیبتش آتش فشان

آب از شوق وصال یار در حال وضوست


موج روی موج بر دستان او آویختند

او که باشد آب سربالا و دنیا زیروروست


"آبرویم را نریز از آب روی من بنوش"
رود غرق التماس و تشنه ی لب های اوست


بعد از او خشکید آبش... چیست جریان فرات؟
اشک رود از دست سقا یا عرق از شرم دوست...؟



اردیبهشت ماه 1395





پی نوشت:

۱.شعر نسبتا قدیمی بود اما مینویسم چون دلتنگیم هم قدیمیه..


۲. حالتان کربلایی و حال کربلایی تان مستدام... التماس دعا




  • فاطمه مصلحت جو
آخرین نظرات