به نام خدا
سکانس یک.
روزی که خدا ما آدمها را آفرید، وقتی که فرشته ها از خدا علّت را پرسیدند، خدا گفت: من چیزی میدانم که شما نمیدانید... و این، شد راز زندگی ما... رازی که مجهول نیست اما، جایی در قلبـ♥ـمان نهـــان است...
راز نهان...
◇◆◇◆
سکانس دو.
"... عجب رازی در این رمز نهفته است. و آن تشنگی که کربلاییان کشیده اند تشنگی راز است... آن شراب طهور را که شنیده ای، تنها تشنگان راز را مینوشانند و ساقی اش حسین است. حسین از دست یار مینوشد و ما از دست حسین... " فتح خون- شهید سید مرتضی آوینی"
◇◆◇◆◇◆◇◆
.
.
.
منظورم از راز نهان، راز و هدف آفرینشه. موضوعی که از بچگی بهش فکر میکردم. چیزی که خدا در این مورد گفته، توی سوره ی بقره آیه ی 30 هست...
وبلاگ راز نهان رو برای اولین بار مهر سال 90 ساختم(1).و این شعر رو هم اون زمان به مناسبت آغاز کار وبلاگم، فی البداهه(!) سرودم:
چیست این "راز نهان" بین من و کل جهان
هدفش چیست خدا از گذر عمر و زمان
گر قرار است که ما باز به معشوق رسیم
چه نیاز است به این حرص و طمع بر سر جان...؟
اما در واقع شروع تفکر جدی من درمورد راز نهان برمیگرده به دوران نوجوانی م. دورانی که خودم رو توی طوفانی از سوالات سردرگم میدیدم و تشنگیم به یافتن جواب باعث میشد تا هر سرابی که میبینم به سمتش بدوم.البته اقتضای دوران نوجوانی همین بود:)
حالا نمیتونم بگم که به جواب نرسیدم .اما نمیتونم هم بگم که به جواب کامل رسیدم. فقط میدونم که تا آخر عمرم توی مسیرش قدم برمیدارم...
-----------------------------
(1)اولین بار، دامنه ش بلاگفا بود. اما بعد از چند جابه جایی در تاریخ 28.11.93 به بلاگ مهاجرت کرد.
- ۰ نظر
- ۰۶ دی ۹۱ ، ۲۲:۴۹