راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

سلام خوش آمدید

درد و بلایت بر سرم

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۴۲ ب.ظ


دوباره صبح ِ بی انگیزه می آید به جای تو
کنار چای می نوشم کمی از غصه های تو

فقط مانده ست از باران دیشب، لکه بر شیشه
دلم، تا پاک کردم شیشه را، لک زد برای تو

که داری در کجای کوچه با غم می روی تنها
درختان برگ می ریزند از این غم جای پای تو

بگو -درد و بلایت بر سرم- امروز هم خوبی؟
نگو یک تار مویت کم شده ای جان فدای تو

به مشرق ها به مغربها سپردم ناله هایم را
خبر از تو نمی آید نمی آید صدای تو

چه فرقی می کند خورشید با ابر سیاه غم
اگر برگردد از من روی ماه غم زدای تو

چگونه زندگی؟ وقتی نباشی پیش چشمانم
چگونه مرگ؟ وقتی در سرم باشد هوای تو...

بیا آری بیا دیگر چه استدلال میخواهی؟
جهان را پر کند الطاف بی چون و چرای تو

  • فاطمه مصلحت جو

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین نظرات