خرقه پوشیّ من از غایت دینداری نیست...پرده ای بر سر صد عیب نهان میپوشم...
- ۲۰ نظر
- ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۸:۲۵
خرقه پوشیّ من از غایت دینداری نیست...پرده ای بر سر صد عیب نهان میپوشم...
از گردش روز و شبم -واحسرتا- حاصل شده
عمری که یا پوچست و یا صرف خطا باطل شده
حافظ بکن ویرایشی تا فال من کامل شود
عشقی نبود آسان نماید اول، "این" مشکل شده...
مهشید مصلحت جو 93/4/31
-------
البته دیگه کاملا از حال و هوای اون چند بیتی که بالا نوشتم در اومدم. اما هنوز به احساس رضایت مطلوب نرسیدم.دیگه واقعا نمیدونم... کشف اسرار این زندگی هم برای ما شده مثل دریایی که عمقش ناپیداست و ما همچنان مثل امواج سطح دریا در جوش و خروش...!
چه کنیم...
دهانِ باز نبین! بسته شد زبان، چه بگویم؟
وقتی دل
تمام شب ، ز غم ِ بخت خواب ، بیداری
دوباره باز همان قصه های تکراری
که روز، روشن و من بسته لب به خاموشی
و نیست روزه ی حرفم شبی به افطاری
دوباره قصه ی سهراب و باز هم نرسید
دلم؛ به نوش دوایی به وقت بیماری
حراج نه! که دهم مفت دل به تو، بشتاب
کسی نبود؟ نیامد کسی خریداری؟
فغان ز یوسف دل، قیمتی ترین مالم
که مُرد در دل چاه و ندید بازاری
ببین که غصه شده کار صبح و شب ، والعصر!
که خسته شد ساعت؛ این زمانِ دیواری
پر است گوش دلم از نصیحت و قصه
دلی که رفت ز دستم... بس است دلداری
سلام! :)
هم لینکیای باوفا احتمالا متوجه شده بودن یه مدت این وبلاگ حذف موقت بود و هرکی میومد میخورد به درِ بسته!
دست دلم لرزد اگر نم نمک
من بزنم بر کف پایش فلک!
چشم و زبان و سر و پا جای خود
دل ولی این بین بود چون مَلَک
آن که بود راز نهان در جهان
وان که کشد بار امانت(1) یدک
سخت اگر گیرمش این قلب را
چون بُوَدم مثل نمک او کمک