راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

راز نهان...

قالَ اِنّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ ۳۰/بقره

سلام خوش آمدید

 
 
 
خدایا؛
هرجا که دم از "من" زدم و
به هر چیزم که بالیدم
همون جا لنگیدم...
 
 
ازت ممنونم
که به موقع
آینه ی "من" رو
میشکنی
تا بتونم "تو" رو ببینم...
 
 
 
 
 
 
 

。◇゜*かわいい*゜・◇ のデコメ絵文字 خرقه پوشیّ من از غایت دینداری نیست...پرده ای بر سر صد عیب نهان میپوشم...

 
 
  • فاطمه مصلحت جو

 

خوابم و اگرچه غرق بیداریِ روز
یک مرده که راه میرود گرچه هنوز
شد قصه ی خاکستر و یک باد شدید
ما هیچ نساختیم، ای عمر نسوز!
 
 
✦✧✦ ✦✧✦
 
 

از گردش روز و شبم -واحسرتا- حاصل شده

عمری که یا پوچست و یا صرف خطا باطل شده

حافظ بکن ویرایشی تا فال من کامل شود

عشقی نبود آسان نماید اول، "این" مشکل شده...

 

مهشید مصلحت جو 93/4/31

 

-------

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد از یک ماه تلاش سخت در جهت تعمیر و اصلاحات اینجانب! و پس از استراحتی همراه تفریحات جانبی! فرصتی پدید اومد که به وبلاگم بیام و پست بگذارم.

البته دیگه کاملا از حال و هوای اون چند بیتی که بالا نوشتم در اومدم. اما هنوز به احساس رضایت مطلوب نرسیدم.دیگه واقعا نمیدونم... کشف اسرار این زندگی هم برای ما شده مثل دریایی که عمقش ناپیداست و ما همچنان مثل امواج سطح دریا در جوش و خروش...!

چه کنیم...

 

  • فاطمه مصلحت جو


دهانِ باز نبین! بسته شد زبان، چه بگویم؟

لبم تکان بخورد مثل ماهیان، چه بگویم؟
 
چگونه وصف کنم از هجوم درد؟ که جا شد
به حجم یک دلِ محدود، بی کران! چه بگویم...
 
چه ساده حرف زد آن لال با زبان اشاره
و گفت این منِ گویای نطق دان: چه بگویم...؟
 
غبارِ غیر از آیینه ی دلم که زدودم
هزار مسئله ی گنگ شد عیان! چه بگویم...
 
که کارِ گمشده ها خوب دیدنست و شنیدن
نه گفتنست و نصیحت به این و آن، چه بگویم؟
 
مجال حرف نیابد کسی به وقت دویدن
و هر رسیده شده مُهر-بر-دهان ، چه بگویم...
 
 
 
مهشید مصلحت جو. 93.4.26 
 
 
 
 
 
。◇゜*かわいい*゜・◇ のデコメ絵文字 تا دهان بسته نشود، دل باز نمی شود... (علامه حسن زاده ی آملی)

 

  • فاطمه مصلحت جو

 
 
تنها معـده ی 【خـالی】
دوای دردم نیست ؛

وقتی دل

از غیــر ِ تــو 【پـــُــــر】 است...
 
 
 
این ماه باید
"اللهم اشف کل مریض" را
به نیت قــلب بیمـارم بخوانم ؛
 
"فـُکّ کل اسیر" را 
به نیت رهــایی از نــفس و دنیــا...
 
 
 
 
 
✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧
 
 
。◇゜*かわいい*゜・◇ のデコメ絵文字 نقد کردن بسه...تبلیغ و شعار بسه... اصن هرچی حـــرف بسه.
یه مدت نمیام... وقت خودسازیه... حلالم کنید و برام دعا کنید...
 
  • فاطمه مصلحت جو
 

تمام شب ، ز غم ِ بخت خواب ، بیداری
دوباره باز همان قصه های تکراری

 

 

که روز، روشن و من بسته لب به خاموشی 

و نیست روزه ی حرفم شبی به افطاری

 

دوباره قصه ی سهراب و باز هم نرسید
دلم؛ به نوش دوایی به وقت بیماری

 

حراج نه! که دهم مفت دل به تو، بشتاب
کسی نبود؟ نیامد کسی خریداری؟

 

فغان ز یوسف دل، قیمتی ترین مالم
که مُرد در دل چاه و ندید بازاری

 

ببین که غصه شده کار صبح و شب ، والعصر!
که خسته شد ساعت؛ این زمانِ دیواری

 

پر است گوش دلم از نصیحت و قصه
دلی که رفت ز دستم... بس است دلداری

 
 
 
+پی نوشت:
 
نگو دوباره که هجو است شعر مه بانو
که نیمه شب نسُراید کسی ز بیکاری!
 
 
 
 
مهشید مصلحت جو. 93.7.4
 
 
 
----------------------
 
 
 
。◇゜*かわいい*゜・◇ のデコメ絵文字 منتظر نظرات و نقدهای شما...
+ این شعر ویرایش شد...
 
 
。◇゜*かわいい*゜・◇ のデコメ絵文字 حرف آخر فقط اینکه...
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود....... 
 
 
  • فاطمه مصلحت جو




این مــن،
یه 【عملگـره】
که با خودش تعریف میشه.
تلاشش برای رسیدن به 【جــواب صحیح】
【حــد】نداره...
و برای 【قابل قبول بودن】
【تــابع】 حـرف های بقیـه نیست
بلکه
【مـُستقـل ترین متـغیـر】 دنیاست... √
 
 
 
 
+من خودمم. و نیازی ندارم که بقیه رو برای اثبات خودم تحت تاثیر بذارم.
 
 
  • فاطمه مصلحت جو



دلم هوای تو کرده چه بی هوا امشب
تمام ِ درد تویی و تویی دوا امشب
 
بیا و رحم کن بر من ِ نزار ِ غریب
تو ای نوای دل ِ زار ِ بی نوا امشب...
 
 

 
 
اللهم عجل لولیک الفرج...
  • فاطمه مصلحت جو
×  ~ ×  ~ × 
 
 
لذّت ِ عشــق ِ // یــــار // را نخواهی چشید

در را اگر به روی // اغـــیـار // نبندی

و // آشنـــا // ی معشوق نخواهی شد

اگر عشق // بیـــگـانــه // در دل داشته باشی.
 
ساده است؛

پــــــــروآز //رهـــایی// اگر میخواهی

باز کن غـل و زنجیر //وآبستـگی هـا// را....
 
 
 
×~×~~×~~~×~~~~ × 
 
 
+اعتکاف نوشت: 
ما درِ خلوت به روی خلق ببستیم
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
هر چه نه پیوند یــار بود بریدیم
وان چه نه پیمان دوست بود شکستیم...
...
دوستی آنست سعدیا که بـِمــآنـَد
عهد وَفا هم بر این قرار که بستیم...
  • ۷ نظر
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۴۱
  • فاطمه مصلحت جو

و اینک...پس از مدتها.................بازگشتــــــــــــ ِ اژدهـــــــــــآ :| :D خخخخخ!

سلام! :)

 

هم لینکیای باوفا احتمالا متوجه شده بودن یه مدت این وبلاگ حذف موقت بود و هرکی میومد میخورد به درِ بسته!

اما در واقع همه چیز سر جاش بود و فقط عدم انتشارش کرده بودم که بشینم سر فرصت یه تغییراتی بدم بهش و به علاوه یه مدت از فضای مجازی دور باشم.
که امروز، بالاخره تونستم فرصتی جور کنم و بشینم سروسامون بدم بهش:)
 
تغییرات روحی که حالا توی پست ها نمایان میشه اما از لحاظ جسمی (جسم وبلاگ!)، همونطور که میبینید قالب رو عوض کردم:D
البته خیلی سادس و اصلا اونی نیست که میخوام:| 
اما از قبلی لاقل بآزتره و آدم روحیش گرفته نمیشه وقتی میاد تو!! بازم اگه نظری برای بهتر شدنش دارید بگید.
 

 
+خیــــــلی سرم شلوغ بود این مدت... به درسام نرسیدم.خیلی الکی خستم...
یه حماقتیم کردم-_- یه پروژه از استادمون گرفتم حالا توش موندم عین چی:(
 
 
+خیلی اتفاقای خوبم برام توی این مدت افتاد به حمدالله:) مثلا اینکه مشهد قسمتم شد دوباره :)
میخواستم سفرنامه ی مشهدم رو بنویسم که اگه مجالی بود ان شاالله توی پست های بعد مینویسم.
 
 
 +یه اتفاق فوقولاده خوب دیگه اینکه ان شاالله سه شنبه برای اولین بار در عمرم میخوام برم اعتکاف..... :) حس خیلی خوبی دارم:)
_ در واقع میخواستم بعد از اعتکاف بیام و وبلاگ رو راه اندازی کنم...ولی خب طاقت نیوردم! :D
 
خلاصه که... ما برگشتیم...:)
بسم الله

 

  • ۷ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۹:۴۹
  • فاطمه مصلحت جو


دست دلم لرزد اگر نم نمک
من بزنم بر کف پایش فلک!

چشم و زبان و سر و پا جای خود
دل ولی این بین بود چون مَلَک

آن که بود راز نهان در جهان
وان که کشد بار امانت(1) یدک

سخت اگر گیرمش این قلب را 
چون بُوَدم مثل نمک او کمک


هرچه بگندد نمکش میزنم
وای به روزی که بگندد نمک! 




+طبع شاعریم گل کرد یهو :|

 
 

--------
(1) اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ الجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها وَ اَشفَقنَ مِنهَا وَ حَمَلَهاَ الاِنسانُ... (احزاب/72)

توی تفاسیر، این بار امانت، درواقع مسئولیت انسان و عشق و معرفته؛ که وظیفه ی درک این امانت با قلب انسانه.

  • فاطمه مصلحت جو
آخرین نظرات